google 1376 گوگل درباره وبلاگ باسلام من یوسف مدیر این وبلاگ هستم. امیدوارم بتونم نظر شما رو به این وبلاگ جلب کنم.لطفا برای افزایش کیفیت وبلاگ نظراتتون رو با خودتون نبرید. آخرین مطالب
نويسندگان جمعه 9 دی 1390برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : یوسف
به به چه نمازی
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
جمعه 9 دی 1390برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : یوسف
سلام؛ سالروز حماسه بزرگ بصیرت مردمی و پایان فتنه ؛ روز ۹ دی را به همه شما عزیزان تبریک میگم به همین مناسبت مجموعه اس ام اس های و اشعار جدید نه دی آماده کردم که امیدوارم استفاده کنید.
در فتنه غبارهای غمگین آمد روز نه دی روز خدا شد به وضوح آن عهد که در روز ازل می بستیم روز نه دی دوباره ثابت کردیم شادیم که راه حق جدا از ما نیست در فتنه دوباره کربلا گشت ولی روز نه دی پیر و جوان را دیدید؟ بر اشک ز ماتم حسین سنگ زدید؟ شعله بر مسجد و مصحف میزد ارمنی در غم زینب میسوخت خنده و طعنه به اشعار و شعارم بزنید در حمایت ز امامم علی خامنه ای گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب گرچه نیکان همگی بار سفر بربستند این نهضت سبز اموی مرگش باد در روز عزای فاطمه رقصیدند گر کرب و بلا نبوده ایم حال هستیم ای مردم عالم همگی گوش کنیـد دیگر از این همه نیرنگ به تنگ آمده است ظاهرا غصه میراث پیمبر دارند پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند با ولی باش مگو راه ولایت سخت است لبیک یا خمینی لبیک یا حسین است این نسل کوفیان است در کوچه های غربت صاحب زمان کجایی؟ روز عزای جدت اگرفرمان دهد رهبر بتازیم وگر صبرو قرار از ما بخواهد روز عشق و سروری آزادگی روز بیعت با ولی این زمان نُه دی روز ایمان و بصیرت نُه دی روز ایثار و شجاعت این نُه دی فتح و یوم الله ماست روز خیل رهروان با وفاست نُه دی روز استقرارحق است نُه دی جلوه آزادگی ها منبع، جمع آوری و استخراج: شیعه مدیا سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : یوسف
هیچ وقت عادت نداشتم وقتی دو نفر با هم حرف می زنند، گوش بایستم. ولی یک شب دیر وقت به خانه برگشتم و از حیاط رد می شدم که اتفاقی صدای گفتگوی همسرم با پسر کوچکم را شنیدم.
پسرم کف آشپزخانه نشسته بود و همسرم داشت با او صحبت می کرد من آرام ایستادم و از پشت پنجره به حرف های آن ها گوش دادم.
ظاهرا چند تا از بچه ها در مورد شغل پدرشان لاف زنی کرده بودند و گفته بودند که پدران شان مدیران شرکت های بزرگی هستند و بعد از پسرم، باب پرسیده بودند: «خب پدر تو چه کاره است؟»
و باب که سعی کرده بود نگاهش با نگاه آن ها تلاقی نکند، زیر لب گفته بود: «پدر من یک کارگر معمولی است.»
همسرم گونه های خیس پسرمان را بوسید و به او گفت: «پسرم، باید چیزی به تو بگویم. تو گفتی که پدرت یک کارگر معمولی است و درست هم گفتی، اما شک دارم تو بدانی کارگر معمولی چه کسی است. برای همین باید برایت توضیح بدهم. در تمام کارهای سنگینی که در این کشور انجام می شود، در تمام مغازه ها و کامیونهای باری که بارهای ما را این طرف و آن طرف می برند، هر جا که خانه ای ساخته می شود، یادت باشد که کارگر معمولی این کارها را انجام می دهد. درست است که مدیران میزهای قشنگ دارند و همیشه لباس شان تمیز است، درست است که آن ها پروژه های بزرگی را طراحی می کنند، ولی برای آنکه رؤیاهای آن ها به حقیقت بپیوندد، باید کارگرهای معمولی دست به کار شوند. اگر همه ی مدیران کارشان را رها کنند و یک سال سر کارشان برنگردند، چرخهای کارخانه ها همچنان می چرخد، اما اگر کسانی مثل پدر تو سر کار نروند، کارخانه ها از کار می افتند. این کارگر های معمولی هستند که کارهای بزرگ انجام می دهند.»
من بغضم را فرو دادم و سرفه ای کردم و وارد خانه شدم.
چشم های پسرم از شادی برق می زد. با دیدن من از جا پرید و بغلم کرد و گفت: «پدر من به تو افتخار می کنم، چون تو یکی از آن آدم های برجسته ای هستی که کارهای بزرگ انجام می دهند.»
ادپترمن
برگرفته از کتاب 80 داستان برای عشق به زندگی
پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|